شعر "سنگ و آیینه" فریدون مشیری
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ساحل دل و آدرس 3oo3oo.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 51
بازدید دیروز : 35
بازدید هفته : 88
بازدید ماه : 738
بازدید کل : 412888
تعداد مطالب : 84
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 2


ساحل دل
برچسب:, :: ::  نويسنده : saheledel       

سرگشتهای به ساحل دریا، نزدیک یک صدف،

سنگی فتاده دید و گمان برد گوهر است

 گوهر نبود -اگر چه- ولی در نهاد او، 

چیزی نهفته بود، که می‌گفت، 
از سنگ بهتر است!

جان‌مایه ای به روشنی نور، عشق، شعر،
از سنگ می‌دمید!
انگار
دل بود! می‌تپید!
اما چراغ آینه‌اش در غبار بود!
دستی بر او گشود و غبار از رخش زدود،
خود را به او نمود.

آیینه نیز روی خوش آشنا بدید
با صد امید، دیده در او بست 
صد گونه نقش تازه از آن چهره آفرید،
در سینه هر چه داشت به آن رهگذر سپرد

سنگین دل، از صداقت آیینه یکه خورد!
آیینه را شکست!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: